خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(14)
پسر عموی شهید "اميرحسين جهانشاهی" می گوید: قبل از عمليات مى‏ خواستيم به همراه اميرحسين و برادرم اسفنديار روى پل كارون در اهواز عكس بيندازيم. گفت ما سه تا پسرعمو هستيم و از ما سه نفر يك نفر برنمى‏ گردد و آن يك نفر من هستم؛ صبر كنيد من به حمام بروم بعد بيايم و عكس بيندازيم؛ هر چه گفتيم 170 نفر نيرو منتظر ما هستند قبول نكرد و با اصرار منتظر شديم تا برگردد.


به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید "امیرحسین جهانشاهی" سال ۱۳۳۷‏، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش مرتضی و مادرش فرخنده نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. چهاردهم دی ۱۳۶۰‏، در بستان بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین زادگاهش به خاک سپردند.

هنگامى كه معاونت سپاه كرج بود در ساختمان سپاه اقامت داشت و هر ماه براى ديدار خانواده به زنجان مى‏ رفت. با وجود داشتن پست معاونت در بسيارى مواقع به جاى "مشهدى قاسم" آبدارچى كارهاى آبدارخانه را انجام مى ‏داد تا او بتواند به خانواده ‏اش سركشى كند.

او نسبت به غيبت بسيار حساس بود و هرگاه زمينه چنين گناهى پيش مى‏ آمد از آن جلوگيرى مى‏ كرد. زمانى كه در سپاه كرج خدمت مى‏ كرد مسئولان سپاه، به نوبت در جبهه‏ ها حضور مى‏ يافتند اما او در بسيارى موارد با اصرار زياد خارج از نوبت به جبهه اعزام مى‏ شد. وقتى كه پدرش به همكارانش آقايان ربيعى و اسفنديار جهانشاهى (پسر عمويش) اعتراض مى ‏كند كه چرا به نوبت او را به جبهه نمى ‏فرستيد و هنگام اعزام به جبهه به ما اطلاع نمى ‏دهيد، در پاسخ گفتند:" او به جاى همه به جبهه مى‏ رود و از اينكه به شما اطلاع دهيم مانع مى‏ شود."

او مدتى در كردستان در مبارزه با ضدانقلابيون حضور داشت و سپس به جبهه‏ هاى جنوب رفت و مدت چهار ماه در آنجا بود. در طول حضور در جبهه دو بار به طور سطحى يك بار از ناحيه انگشتان دست و بار ديگر پيشانى و ابروان زخمى شد. اميرحسين جهانشاهى براى آخرين بار در تاريخ هشتم آذرماه 1360 جهت عزيمت به جبهه با خانواده وداع كرد و در 14 آذرماه به جبهه اعزام شد. در آنجا به همراه دو پسرعمويش "اسماعيل" و "اسفنديار جهانشاهى "در يك گردان خدمت مى‏ كردند. اسماعيل جهانشاهى نقل مى ‏كند:"قبل از عمليات مى‏ خواستيم به همراه اميرحسين و برادرم اسفنديار روى پل كارون در اهواز عكس بيندازيم.

اميرحسين گفت ما سه تا پسرعمو هستيم و از ما سه نفر يك نفر برنمى‏ گردد و آن يك نفر من هستم؛ صبر كنيد من به حمام بروم بعد بيايم و عكس بيندازيم؛ هر چه گفتيم 170 نفر نيرو منتظر ما هستند قبول نكرد و با اصرار منتظر شديم تا برگردد.

پس از بازگشت و گرفتن عكس، وصيت‏نامه‏ اش را نوشت و بعد يك سنگ قبر را هم به ما نشان داد و گفت از اين نوع سنگ قبر براى من بخريد. شب عمليات در جبهه "طراح" از هم جدا شديم و هر يك به همراه گروهى جداگانه وارد عمليات شديم. گروهى كه اميرحسين فرماندهى آن را به عهده داشت در محور ميانى عمل مى‏ كرد. مدتى از عمليات نگذشته بود كه از طريق بى‏ سيم متوجه شديم اميرحسين مجروح شده و با هلى‏ كوپتر او را به اهواز منتقل كرده ‏اند. اما او در اثر اصابت گلوله به سرش به شهادت رسيده بود.

منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده