چشمهایم را باز کردم دیدم شهید حاج‌میری روی سینه من نشسته و دستهایم را محکم گرفته تا نتوانم تکان بخورم، شهید صنعتکار هم با قیچی، به جان موهای من افتاده و دارد موهایم را کوتاه می‌کند...
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد، ششم اسفند ۱۳۳۹ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش عزت‌الله و مادرش ثریاخانم نام داشت، تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳ با سمت فرمانده ‌گروهان در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
اصلاح مدرن!
علی‌ قلی‌پور، همرزم شهید حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد:
یکی از شیرین کاری‌های شهید صنعتکار این بود که به همراه دوستانش، افرادی را که به مو، لباس و اینجور چیزها حساس بودند، در خواب یا بیداری، غافلگیر می‌کردند، دست و پایشان را نگه می‌داشته و موهایشان را می‌زدند.
یک روز، ساعت 4، 5 بعدازظهر در هوای گرم جنوب، تازه خوابم برده بود که احساس کردم چیزی روی سینه‌ام سنگینی می‌کند، چشمهایم را باز کردم دیدم شهید حاج‌میری روی سینه من نشسته و دستهایم را محکم گرفته تا نتوانم تکان بخورم، شهید صنعتکار هم با قیچی، به جان موهای من افتاده و دارد موهایم را کوتاه می‌کند.
هر چه تلاش کردم نتوانستم از دست‌شان فرار کنم. قبلا به من گفته بود: کاری می‌کنم که تا یک هفته نتوانی از سنگر بیرون بیایی. همین کار را هم کرد. تا من یک ماشین اصلاح گیر بیاورم و موهایم را کامل بزنم 4-3 روز طول کشید.
شوخ طبعی‌های حجت باعث می‌شد که بچه‌ها از ماندن در منطقه احساس ناراحتی نکنند و حوصله‌شان سر نرود چون این خاطرات بیاد ماندنی همیشه در ذهنشان می‌ماند.
مرتضی توکلی، همرزم شهید حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد:
حجت با آقای جباری، که از یک چشم در عملیات بدر جانباز شدند، خیلی شوخی می‌کرد. علی جباری خیلی خوش خنده بود و کمتر مساله‌ای بود که او را به گریه بیندازد و تا آن زمان کسی اشک او را در نیاورده بود.
یک روز حجت گفت: من اشک تو را در می‌آورم و شروع کرد به سیلی زدن روی صورتش! آنقدر به صورتش سیلی زد تا اشکش را در آورد و بعد گفت: من اشک او را در آوردم!.
ما گریه علی جباری را در شوخی‌ها و به عبارتی عقب‌نشینی او را در شوخی‌ها تا آن روز ندیده بودم. چون علی جباری به این زودی‌ها گریه نمی‌کرد، تا اینکه دیدیم حجت اشک او را در آورد.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده