شهید "محمد الفت" در نامه اش، خطاب به مادرش چنین نوشته است: مادرجان ضمن تشکر از زحمات شما، دست شما را مي بوسم ومي خواهم که از من راضي باشي و حلالم کنيد که اين راه را خودم، با ايمان و يقين انتخاب کردم و خودتان شاهد بوديد که مدت ها در اين آرزو بودم که به جبهه بيايم، شايد بتوانم قدم مثبتي براي اسلام برداشته باشم.
مدت ها در این آرزو بودم
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید محمد الفت، پانزدهم مرداد 1338 ، در شهرستان شميرانات چشم به جهان گشودپدرش فرج الله، مصالح فروش بود و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفتبه عنوان بسیجی در جبهه حضور يافتچهارم آبان 1362 ، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسیدمزار او در گلزار شهدای چيذر زادگاهش واقع است.
متن نامه؛

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام و درود به حضرت مهدي (عج) و نايب برحقش، حضرت امام خميني و با درود به ارواح مقدس شهداي اسلام.

سلام عليکم خدمت پدر و مادر عزيزم و خانواده محترم. پس از سلام و آرزوي سلامتي براي يکايک شما از خداوند متعال، موفقيت و سلامتي همگي را خواهانم. بحمدالله خداوند تبارک و تعالي آرزوي ديرينه ما را و دعاي هميشگي من را مستجاب نمود و اين توفيق حاصل بنده شد که بتوانم شايد به تکليف و وظيفه خود انشاالله عمل کنم.

ما روز سه شنبه پس ازاعزام، شب را در پادگان امام حسين عليه السلام بوديم و روز بعد پس از رژه جلو مجلس شوراي اسلامي با قطار راه آهن به جبهه هاي جنوب اعزام شديم؛ فعلاً در پادگان هستيم. انشاالله قرار است به زودي عازم نبرد با دشمنان کافر بعثي-صهيونيستي صدام شويم.

شکر خدا حالم خوب است. صبح ها تعليم نظامي داريم، که خيلي مفيد و موثر است. کلاً در مراسم مذهبي هم شرکت مي کنيم. نمي دانيد که تنفس در اين محيط جداً براي من نعمت است و توفيق الهي است که نصيب من شده است.

جمع ما جور است. اکثر برادران شمراني، دوستان و آشنايان دور هم هستيم. با برادر هدايت و برادر حسني همه جا با هم هستيم. آدرس ما موقت است و شايد باز هم عوض شود و تقسيم دوباره شويم. اگر دسترسي به تلفن داشتم مي زنم؛ خلاصه اگر نامه ندادم و تلفن نزدم دلتان شور نزند و نگران نباشيد. به قول معروف من هم بادمجان بم بدون آفت هستم.

از قول بنده خدمت کليه دوستان، آشنايان و فاميل سلام برسانيد؛ هر که گله داشت از قول من خداحافظي کنید و حلاليت بطلبيد. حاج آقا انشاالله کارها مرتب است و از خرابکاري هاي من هم عصباني نيستيد. از قول من به مشهدي عليرضا، تراب، همسايه ما و مسجدي ها سلام برسانيد. خداوند انشاالله به شما سلامتي و طول عمر بدهد و هرچه بيشتر توفيق خدمت به اسلام و مسلمين عنايت فرمايد.

مادرجان ضمن تشکر از زحمات شما، دست شما را مي بوسم ومي خواهم که از من راضي باشيد و حلالم کنيد، که اين راه را خودم با ايمان و يقين انتخاب کردم؛ خودتان شاهد بوديد که مدت ها در اين آرزو بودم که به جبهه بيايم، شايد بتوانم قدم مثبتي براي اسلام برداشته باشم.

برادران و خواهران اميدوارم درس خود را خوب بخوانيد، تا در آينده بتوانيد خدمتگزار خوبي براي اسلام و مسلمين باشيد. منصوره خانم و آقا مرتضي متاسفانه به علت برف، آخرين ديدار ميسر نشد؛ در عوض اينجا هوا خوب گرم است. مهديه را عوض من ببوسيد( همچنين علي شلوغ را).

در آخرين لحظات که اين نامه را مي نویسم، خبر موشک زدن به دزفول و انديمشک را شنيدم؛ در پي آن اعلام خبر شد که امام فرمان زدن شهر هايي در تيررس عراق را صادر کرد. انشاالله خبر حمله را هم به زودي مي شنويم. زيادي مزاحم شدم، مي بخشيد. ديگر عرضي نيست. به اميد پيروزي هر چه سريع تر رزمندگان اسلام و نابودي کفر جهاني.

خدايا راضي ام به رضاي تو و تسليم به فرمان تو.

ملتمس دعاي خير شما. کوچک همگي، محمد الفت.



منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده