سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۶:۳۸
حمید گفت: این موتور مال من نیست، برای بیت المال است. رفتم موتور را تحویل دادم و بعد رفتم سراغ خرید. قرار نیست همه ی کارهایم را با موتور متعلق به بیت المال انجام بدهم.

راوی: برادر شهید و حسن باب الحوائجی

حمید یک موتور را از انجمن اسلامی تحویل گرفته بود تا کارهای روزمره را که به انجمن اسلامی مربوط می شد انجام دهد. یک روز که در خانه مهمان داشتیم، یکی از میهمانان به حمید گفت: به زحمتی بکش، با موتور برو فلان چیز را برایم بگیر و سریع برگرد.

حمید سوار موتور شد و رفت. مهمان ما منتظر حمید بود و من تعجب کردم که چرا حمید دیر کرد! دو ساعت بعد حمید برگشت. وسایل را گرفته بود اما بدون موتور آمد!

گفتم: حمید، کجا رفتی!؟ خیلی دیر کردی، موتور کجاست؟

حمید گفت: این موتور مال من نیست، برای بیت المال است. رفتم موتور را تحویل دادم و بعد رفتم سراغ خرید. قرار نیست همه ی کارهایم را با موتور متعلق به بیت المال انجام بدهم.

*

حمید خیلی با نفوذ بود و اگر میدید کسی وظیفه اش را انجام نمیدهد سریع هشدار می داد و با کسی هم تعارف نداشت. در استفاده از بیت المال خیلی حساس بود. بنا به تحقیقاتی که از یک اداره کرد، فهمیده بود آن اداره بودجه ای را که گرفته، خرج کار نکرده و از بیت المال استفاده شخصی و اختلاس می کنند. او هم سریع گزارش داد.

نسبت به اموال عمومی، حتی اگر یک کاغذ بود دقت عمل نشان میداد. مادرش تعریف می کرد: هر موقع که از جبهه به مرخصی می آمد، تمام لباس های جبهه و حتی جوراب هایش را نیز در می آورد و لباس های شخصی خود را می پوشید، می گفت: این ها مال آنجاست نه اینجا.

روزی قصد داشتم چیزی روی کاغذی بنویسم، فوری آن را از دستم گرفت و گفت: نه مادر، این کاغذ بیت المال است؟ حمید در قسمتی از نوشته هایش برای همه ی دوستان می نویسد: «باید همیشه مواظب اموال بیت المال مسلمین باشیم».

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده