روایتی خواندنی از مهدی آقایی برادر گرامی شهید «جعفر آقایی» در ادامه می خوانید؛
شنبه, ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۴۵
در عملیات کربلای پنج، در بحبوحه عملیات، من زودتر از جعفر برای آوردن مهمات به عقبه تیپ رفته بودم. نزدیک ظهر جعفر هم آمد. هنوز تعداد زیادی از سنگر دور نشده بود که صدای خمپاره شنیده شد و چند نفری که در سنگر بودیم، دویدیم بیرون دیدم ترکش خمپاره سر جعفر را برده بود و جعفر غرق در خون بود. آمدیم بالای سرش چشمش نیمه باز بود. در حال گفتن شهادتین بود. و در آخر هم سلامی به اربابش ابی عبدالله داد و جان به جان آفرین تسلیم شد.
وصیت

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید جعفر آقایی/ نوزدهم شهریور 1341، در شهرستان ری به دنیا آمد. پدرش محمد، در شرکت واحد کارگری می کرد و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارگر خیاطی بود. سال 1364 ازدواج کرد. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. یکم بهمن 1365، با سمت آر پی جی زن در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار وی در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.

روایتی خواندنی از مهدی آقایی برادر گرامی شهید «جعفر آقایی» آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

«قبل از شهادت»

این خاطره نقل قول از برادر رزمنده حاج رحمان جعفر پور می باشد؛

در عملیات کربلای پنج، در بحبوحه عملیات، من زودتر از جعفر برای آوردن مهمات به عقبه تیپ رفته بودم. نزدیک ظهر جعفر هم آمد. چهره اش نورانی شده بود و خودش سنگری درست کرده بود و نامش را گذاشته سوپر مارکت در آن انواع کمپوتها را منظم چیده بود و بچه ها همیشه به سنگرش می رفتند و از او کمپوت می گرفتند و به شوخی می گفتند: عمو جعفر چند شد؟ جعفر می گفت: یک صلوات برای شهدا و شادی روحشان بفرست. آن روز جعفر در سنگر پیش ما بود. یک دفعه از جا بلند شد و گفت: من الان برمی گردم. در آن موقع عراق دائم مواضع ما را می کوبید.

هنوز تعداد زیادی از سنگر دور نشده بود که صدای خمپاره شنیده شد و چند نفری که در سنگر بودیم، دویدیم بیرون دیدم ترکش خمپاره سر جعفر را برده بود و جعفر غرق در خون بود. آمدیم بالای سرش چشمش نیمه باز بود. در حال گفتن شهادتین بود. و در آخر هم سلامی به اربابش ابی عبدالله داد و جان به جان آفرین تسلیم شد. همه ما گریه کردیم و با لبخندی آرام بر لبانش از دار دنیا رخت بر بست و رفت. سریع با برانکار او را به عقب جبهه منتقل کردیم.

«وصیت دو دوست و همرزم»

با شهید حسین اسلامی خیلی عیاق بود. همیشه با هم بودند. جعفر و حسین با هم عهد کرده بودند هر کدام زودتر شهید شدند و بدنش را دفن کردند برای دیگری هم قبری کنار خودش بنا به سفارش قبلی نگهدارند. تا کنار هم دفن شوند. شهید حسین اسلامی در مورخ بیست و چهارم دی 1365 در مرحله اول عملیات کربلای پنجم به خط مقدم اعزام شد.


این آخری باری بود که جعفر و حسین همدیگر را دیدند. بعدها گفتند: حسین تیر خورده و در بین عراقی ها افتاده. چند بار بچه های اطلاعات عملیات رفته بودند که جنازه اش را به عقب انتقال دهند، لیکن نتوانستند.

بعد از جنگ جنازه اش توسط گروه تجسس شناسایی و به تهران ارسال گردید. چون موضوع وصیت و قول و قرار آنها یکی از برادران همسنگر جعفر به برادرم گفته بود، برادر من هم (جانباز و آزاده ابوالقاسم آقایی) یک قبر کنار قبر جعفر برای حسین رزو کرد.

بعد از چند سال که جنازه حسین به تهران و تحویل خاواده اش شد او را در کنار جعفر به خاک سپردند.

یادشان گرامی، روحشان شاد باد


منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده