شهدای هفتم تیر:
نویدشاهد - شهید "محمدصادق اسلامی" در سال 1330 با اتفاق شهید حاج صادق امانی گروه شیعیان را تاسیس کرد و در سال 1340 از اعضای موثر نهضت آزادی بود.
شهدای گیلانی 7 تیر/شهید محمدصادق اسلامی

به گزارش نویدشاهدگیلان؛ بهار سال ۱۳۱۱ شمسی همگام با تولد دوباره طبیعت، یکی از محلات جنوب شهر تهران، شاهد تولد نوزادی بود که وی را محمد صادق نام نهادند. مادرش سیده خدیجه مطیع ها معروف به خانم سادات و پدرش شیخ محمدباقر اسلامی فرزند شیخ نصرالله بود.

محمدصادق دوره تحصیلات ابتدایی را در تهران و لنگرود طی کرد و پس از بازگشت به تهران دوره متوسطه را به صورت شبانه و متفرقه ادامه داد. به علت وقفه ای که در بین سال های تحصیلش پدید آمد، تنها توانست در سال ۱۳۳۳ از عهده امتحانات پنج ساله متوسطه برآید و دیگر تا پیروزی انقلاب اسلامی موفق به ادامه تحصیلات کلاسیک نشد. پس از پیروزی انقلاب در امتحانات سال ششم دبیرستان شرکت جست و در رشته ادبی دیپلم گرفت و با موفقیت در کنکور سراسری، به دانشجویان رشته انسان شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران پیوست؛ هرچند به واسطه اشتغالات بسیار، موفق به شرکت در کلاس های دانشکده نشد و درخواست حذف ترم را نمود.

شهید اسلامی علاوه بر فراگیری دروس مذکور، علاقه وافری به تحصیل علوم اسلامی داشت. بر این اساس در سال ۱۳۴۰ به همراه شهید سید اسدالله لاجوردی و برخی دوستان دیگر، در محضر حجه الاسلام سید علی شاهچراغی به تلمذ پرداخت.

تسلط بر زبان عربی و آشنایی با زبان انگلیسی از ویژگی های شهید اسلامی بود. وی همچنین در سال ۱۳۴۷ دوره مدیریت فروش را در سازمان مدیریت صنعتی گذراند و در سال ۱۳۵۰ در سمینار دوره عمومی مدیریت شرکت نمود.

تلاشی مداوم

دور بودن از پدر و تأمین مخارج زندگی او را واداشت که از همان دوران کودکی در کنار تحصیلات ابتدایی به کار نیز مشغول شود. ابتدا در منطقه یافت آباد تهران نزد برادر بزرگ ناتنی اش کارگری کرد. پس از آن مدتی در بازار زرگرها کار در یک حجره طلافروشی را تجربه کرد و سرانجام در سال ۱۳۲۹ شمسی به عنوان کارگر ساده به استخدام شرکت تلفن درآمد لیکن رفته رفته با لیاقت و کارآمدی که از خود نشان داد سرپرست بخش شد.

اوائل سال ۱۳۳۶ از شرکت تلفن بیرون آمده و به کار آزاد روی آورد؛ یک مغازه در خیابان سیروس خرید و به تولید پلاک پرداخت، چون در این کار موفق نشد، مغازه را فروخت و تاکسی خرید، کار با تاکسی نیز برای وی توفیقی به همراه نداشت. این ایام مصادف بود با آشنایی او با شهید حاج صادق امانی که این آشنایی به ازدواج با خواهرزاده شهید امانی خانم زهرا بادامچیان انجامید. در همان سال (۱۳۳۶) به استخدام سازمان آب تهران درآمد. آشنایی او با برخی چهره های ملی مربوط به این دوران است. با روی کار آمدن منصور روحانی- عنصر فراماسون و بهایی رژیم- به عنوان مدیر عامل شرکت، با او درگیر شد و علیه او به دادگستری شکایت نمود. پیگیری این پرونده، اخراج وی و برخی دیگر از کارمندان سازمان آب را در برداشت و دیگر امکان استخدام در سازمان های دولتی برای او نماند.

همسرش چنین می گوید: « از همان روز که با او ازدواج کردم، فهمیدم محمدصادق با همه مردم متفاوت است، به همین علت به ایشان گفتم:«نگران من و بچه ها نباشید،من تربیت این بچه ها را بر عهده می گیرم». احساس می کردم او شهید خواهد شد، هر روز با خودم می گفتم:«او فقط یک روز دیگر پیش ماست». وقتی نماز شب می خواند حال عجیبی داشت، انگار در این دنیا نبود. مدام از خدا می خواست تا شهادت را روزیش نماید. و بالاخره نیز دعایش به اجابت رسید. و من باز هم مراقب بچه ها هستم، تا فرزندانی شایسته انقلاب تحویل جامعه دهم. »

آغاز فعالیت

آشنایی شهید اسلامی با جریانات سیاسی به دورانی مربوط است که وی در جلسات و حرکت های عمومی فدائیان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی شرکت می نمود. مجموعه صفات پسندیده و ویژگی های برجسته فدائیان اسلام تأثیرات عمیقی در وی که نوجوانی پرشور و با انگیزه بود، برجا گذاشت. این تأثیرات در مبارزات وی در سال های بعد به خوبی نمایان است.
شهیدی‌که رهبرانقلاب را امام خطاب کرد/شهید محمدصادق اسلامی گیلانی
گروه شیعیان (۱۳۳۰ شمسی)

شرکت در کلاس های درس جامعه تعلیمات اسلامی و آشنایی با شهیدان امانی، لاجوردی، رجایی  و برخی اشخاص دیگر منجر به تشکیل جمعیتی به نام گروه شیعیان شد. این افراد که برای فراگیری زبان عربی و علوم اسلامی گرد هم جمع شده بودند، با توجه به فضای فرهنگی جامعه تصمیم به ایجاد تشکلی منسجم گرفتند. بر این اساس به محضر آیت الله سید محمدتقی خوانساری رفته، از ایشان کسب تکلیف نمودند. ایشان فرمودند: «چون امر به معروف واجب است مقدمات آن نیز که ایجاد تشکیلات است واجب است»

در پی این سخن، جلسات اولیه برپا شد. فراگیری و آموزش قرآن کریم، بیان احادیث و خواندن اشعار شهید صادق امانی از جمله برنامه های این گروه نوپا بود. به مرور با تشکیل اردوهایی، اعضا را به مناطق خوش آب و هوای اطراف تهران بروند، در آنجا به فعالیت های تفریحی- فرهنگی پرداختند. پس از مدتی دفتری در جنوب پارک شهر ( تهران) جنب خیابان بهشت برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر تأسیس کردند که از آن طریق با منکراتی نظیر بی حجابی، شرب خمر، موسیقی حرام و … برخورد می کردند. افراد را به دفتر دعوت و با آنها بحث می نمودند. عمده فعالیت های گروه شیعیان فعالیت های مذهبی- فرهنگی بود که رنگ و بوی سیاسی نیز داشت.

مسجد شیخ علی

شهیداسلامی و دوستانش پس از کناره گیری از گروه شیعیان به فعالیت های فرهنگی و تا حدی سیاسی خود عمق و وسعت بیشتری بخشیدند و عده بیشتری از جوانان را تحت پوشش قرار می دادند. از آنجا که با مشکل مکان روبرو بودند، تصمیم به احیای مسجد شیخ علی در بازار آهنگرها گرفتند، آنجا را از حالت متروکه خارج و آباد کردند. از آن پس، فعالیت های شهید اسلامی و دوستانش تحت عنوان هیئت مسجد شیخ علی نمایان بود. جلسات هیئت را هر شب چهارشنبه برگزار و در آن با سخنرانی و مداحی، جوانان را با معارف ناب اسلامی آشنا می نمودند. علاوه بر اموری که در داخل مسجد انجام می شد گردش های دو هفته یک بار نیز برای جوانان و نوجوانان سازماندهی می کردند.

نهضت آزادی

اشتغال در سازمان آب تهران موجبات آشنایی شهید اسلامی با برخی چهره های ملی را فراهم نموده بود. همین آشنایی زمینه ای برای فعالیت وی در گروه تازه تأسیس نهضت آزادی شد. شهید اسلامی که همواره به دنبال جریانی بود که با پیوستن به آن بتواند اندیشه های دینی خود را جامه عمل بپوشاند در آن مقطع، همکاری با افراد نهضت آزادی را غنیمت شمرد و عضویت آن را پذیرفت. این همکاری بعدها در دوران تشکیل هیئت های مؤتلفه نیز ادامه داشت و وی رابط بین نهضت آزادی و هیئت های مؤتلفه اسلامی بود.

آشنایی با امام خمینی(ره)

رحلت آیت الله بروجردی در اسفند ماه سال ۱۳۴۰ ، ضایعه ای اسفناک بود که بر پیکره عالم اسلام فرود آمد. خلاء عدم حضور ایشان در جامعه و به خصوص در حوزه های علمیه کاملاً مشهود بود. با فقدان ایشان، رژیم شاه زمینه را برای یکه تازی های خود مناسب دید و در صدد اجرای منویات درونی خود برآمد. شهید اسلامی شدت این ضایعه را درک و با دلی غمگین در مراسم تشییع ایشان در قم شرکت نمود و با افسوس گفت:

« مرکزیت نیروهای اسلامی از دست رفته و جای بروجردی را به زودی نمی توان پر کرد.»

چند روز بعد از این واقعه ایشان در حالتی که خوشحال به نظر می رسید اظهار داشت: دیشب خواب جالبی دیدم که فکرم را آسوده ساخت. در خواب دیدم که شب است و در بیابانی هستم و ماه راه را روشن می کند، ولی ناگهان ماه افول کرد و تاریکی بر همه جا مستولی گشت. من از راه باز ماندم و متحیّر که چه بکنم که ناگهان در همان دل شب ظلمانی خورشید به طور ناگهانی طلوع کرد و همه جا مانند روز روشن شد و من از خواب بیدار شدم و خیال می کنم به زودی فرجی برای مسلمین رخ دهد.

و این خورشید درخشان، امام خمینی(ره) بود که همیشه شهید اسلامی به یاد آن رویای صادقانه می گفت: « امام خمینی همان خورشیدی است که شب ظلمانی ملت ما را چون روز روشن ساخته است. »

لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی

با تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی در مهرماه ۱۳۴۱ و درج خبر آن در جراید تهران، امام خمینی (ره) و دیگر مراجع عظام و علمای مبارز خطر را درک کرده و به مخالفت با آن برخاستند. در افشای این ماجرا شهید اسلامی و دیگر همرزمانش تلاش گسترده ای نمودند. ارتباط با امام و سایر مراجع، چاپ و پخش اعلامیه ها و بیانیه ها، گردآوری مردم و برگزاری مراسم ، تماس با عناصر با نفوذ اجتماعی و سفر به قم و انجام راهپیمایی از جمله این فعالیت ها بود. برگزاری مراسم در روز پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۴۱ در مسجد حاج عزیزالله تهران، حرکت به سوی قم و تجمع در بیت امام خمینی (ره) و راهپیمایی از مسجد اعظم به طرف منزل امام خمینی (ره) در ۸ آذر ۱۳۴۱ از جمله این اقدامات بود که هریک تأثیر به سزایی در لغو لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی داشت.

لوایح ششگانه ( انقلاب سفید)

از آنجا که تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی یک اقدام انحرافی و پیش درآمد انقلاب سفید بود و به قصد شناسایی نیروها و ارزیابی میزان حساسیت های به اصطلاح اپوزیسیون و مخالفین دولت انجام گرفته بود، طولی نکشید که شاه مستقیماً به میدان آمد و در تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۴۱ ، یعنی به فاصله کمتر از دو ماه پس از پایان غائله انجمن های ایالتی و ولایتی، لوایح ششگانه انقلاب سفیدش را به اصطلاح به رفراندوم گذاشت و طی نطقی ضمن اعلام اصول ششگانه آن، از مردم خواست به آن رأی دهند. پس از طرح موضوع رفراندوم، علما و روحانیون مخالفت خود را با آن اعلام داشتند. با صدور و پخش اعلامیه های علما و مراجع قم به خصوص اعلامیه حضرت امام خمینی(ره)، اعتراض و ناراحتی شهرهای مختلف ایران و از جمله قم را فرا گرفت. شهید اسلامی و یارانش با تلاشی گسترده ضمن چاپ و توزیع اعلامیه امام (ره) اقدام به تعطیلی بازار و راه اندازی تظاهرات در تهران نمودند که به درگیری با پلیس انجامید.

فاجعه خونین مدرسه فیضیه

سال ۴۱ با تمام قضایا و ماجراهایی که در آن اتفاق افتاده بود به پایان رسید، اما مقاومت علما و مراجع در مقابلرفراندومساختگی شاه هنوز ادامه داشت. شهر قم آبستن حوادثی خونبار بود. مردم قم به رهبری علما و روحانیون مبارز، ضمن تعطیل کردن بازار به طرف منزل امام(ره) و دیگر مراجع حرکت نمودند. مزدوران شاه در میدان آستانه به مردم حمله کردند و درگیری ایجاد شد. سراسر شهر قم یک پارچه قیام شد و رژیم به ناچار از نیروهای ارتش کمک خواست. نیروهای اعزامی و مأموران شهربانی با هجوم وحشیانه به مدرسه فیضیه، دهها نفر را شهید و مجروح کردند.

هیئت های مؤتلفه اسلامی

تا قبل از واقعه پانزده خرداد  همه فعالیت های سیاسی و مبارزاتی شهید اسلامی به همراه شهید حاج صادق امانی و برخی دیگر در قالب هیئت مسجد شیخ علی بود. به غیر از این هیئت، هیئت های دیگری نیز نظیر هیئت مسجد امین الدوله و هیئت اصفهانی ها فعالیت داشتند، و با امام مرتبط بودند. در واقع این گروه ها هر کدام به صورت جمعیت های پراکنده تحت رهبری امام خمینی (ره) به فعالیت مشغول بودند. امام (ره) در اوائل سال ۴۲ این گروه ها را با هم آشنا و مرتبط ساخته و از این ارتباط، هیئت های موتلفه اسلامی به وجود آمد. این سه گروه قبل از ائتلاف، فعالیت هایی نظیر چاپ و پخش اعلامیه های مراجع و علما، برگزاری تظاهرات، راهپیمایی ها، برپایی مجالس و سخنرانی به صورت پراکنده داشتند؛ پس از ائتلاف کارهای مذکور به صورت منظم و تشکیلاتی انجام گرفت.

در ادامه از هر هیئت چهار نفر و در مجموع ۱۲ نفر به عنوان شورای مرکزی مؤتلفه تشکیل گردید. از گروه مسجد شیخ علی، شهید اسلامی به همراه شهید امانی، شهید لاجوردی و حاج حسین رحمانی معرفی گردیدند. معمولاً سازمان ها و احزاب ابتدا اساسنامه و مرامنامه خود را تنظیم و منتشر کرده، افراد را به آن دعوت می نمایند؛ اما از آنجا که تشکل مؤتلفه برخاسته از درون مردم بود، مدت ها پس از شکل یابی و تشکیل حوزه های ده نفری بود که به تنظیم اساسنامه پرداخت و این اساسنامه توسط شهید اسلامی و حاج مهدی شفیق تنظیم و توسط شهید دکتر بهشتی  و شهید دکتر باهنر تصحیح شد و پس از شور در حوزه های اصلی و شوراهای مرکزی هیئت های سه گانه، به تصویب سازمان مرکزی رسید.

محرم سال ۴۲

عاشورای سال ۴۲ با عاشوراهای سال های دیگر متفاوت بود. مردم با رهنمود امام خمینی (ره) به دنبال فرود آوردن ضربه ای دیگر بر رژیم شاه بودند. صبح عاشورا سیل جمعیت در تهران با شعارهایی که توسط شهید حاج صادق امانی سروده شده بود از مبدأ راهپیمایی یعنی مسجد حاج ابوالفتح در میدان قیام حرکت نمودند. پلیس از ابتدای صبح مسجد را در محاصره گرفته بود، اما سیل جمعیت آنان را به وحشت انداخت و نتوانستند مقاومتی کنند. پس از هماهنگی های لازم جمعیت به طرف دانشگاه تهران به حرکت درآمد. شهید اسلامی می گوید:

از کارهای مهم این جمعیت( مؤتلفه اسلامی) ترتیب یک راهپیمایی بزرگ در عاشورای قبل از ۱۵ خرداد بود که از همه دسته جات مذهبی دعوت کردیم که در این راهپیمایی شرکت کنند. و امام هم تایید کردند و مخصوصاً یکی از شعارهای ما را اصلاح کردند. این راهپیمایی اثر به سزایی در برخورد با رژیم داشت وشعارها عموماً ضد رژیم بود. شعاری که در این راهپیمایی داده می شد به وسیله مرحوم صادق امانی ساخته شده بود.

گفت عزیز فاطمه
نیست ز مرگ واهمه
تا به تنم روان بود
زیر ستم نمی روم
خمینی خمینی خدا نگهدارتو
بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو

جمعیت نزدیک کاخ (شاه) که رسید شعار باز هم عوض شد مردم با کوبیدن پا به زمین و با مشت گره کرده فریاد می زدند: تا مرگ دیکتاتورها نهضت ادامه دارد.

در ابتدا دستگاه عده ای از مأمورینش را فرستاده بود در مسجد حاج ابوالفتح خیابان ری اول مولوی که مانع از حرکت این دسته شود ولی هجوم جمعیت موجب شد که در مسجد را شکستند و در آنجا جمع شدند و رژیم نتوانست مانع این راهپیمایی شود و دلیل آن هم این بود که آن روز عاشورا بود و احساسات مردم قوی و تند بود.

قیام پانزده خرداد

پس از سخنرانی افشاگرانه امام خمینی(ره) در عصر عاشورای سال ۴۲، کماندوها و چتربازان رژیم در تاریکی شب وارد قم شدند و در ساعت ۳ بعد از نیمه شب ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در مدت کوتاهی اطراف منزل امام را به محاصره در آوردند. امام (ره) که در منزل حاج آقا مصطفی استراحت می کردند متوجه اوضاع شد و خود را معرفی کرد. مأموران رژیم بلافاصله ایشان را دستگیر و سوار اتومبیل کردند و عازم تهران شدند. خبر دستگیری امام به سرعت پخش و منجر به حوادث روز بعد گردید.

سالگرد قیام ۱۵ خرداد

در سالگرد قیام ۱۵ خرداد شورای مرکزی هیئت های مؤتلفه اسلامی به جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای ۱۵ خرداد و روشن نگه داشتن مشعل مبارزه، با استفاده از تجربه گذشته خود در راه اندازی تظاهرات و راهپیمایی تصمیم به برپایی راهپیمایی در ایام تاسوعا و عاشورا گرفت.

شهید اسلامی در نقل خاطراتش می گوید: سال بعد در سالگرد ۱۵ خرداد اعلامیه ای با امضای ۴ نفر از علما به رهبری امام صادر شد و یک راهپیمایی گرچه کوچکتر از سال قبل ولی متشکل تر و فشرده تر، مرکب از قشرهای مختلف جامعه از جمله دانشجویان، بازاریان و کارگران برپا شد. این راهپیمایی یک باره از زمین جوشید. به این ترتیب که با قرار قبلی و با بلند کردن پرچم، افرادی که قبلاً آماده شده بودند اطراف پرچم ها جمع شدند و حرکت کردند. وقتی پلیس خبر شد که راهپیمایی به نزدیک مجلس شورا رسیده بود و در آنجا حمله پلیس آغاز شد و ۵۰ نفر منجمله شهید عراقی را دستگیر کردند که حدود دو ماه در زندان شهربانی بود و پلیس نتوانست خط جمعیت های مؤتلفه را کشف کند و حتی ارتباط ایشان را با قضایای ۱۵ خرداد سال قبل بیابد.

اعدام انقلابی منصور

پس از تبعید امام خمینی (ره) و فرزند بزرگوارشان حاج آقا مصطفی به ترکیه، روحانیون روشن ضمیر و آگاه به افشاگری پرداختند. بسیاری از آنان دستگیر، محاکمه و به زندان های متفاوتی محکوم شدند.

هیئت های مؤتلفه اسلامی نیز به نوبه خود در صدد مقابله با این حرکت رژیم برآمد. این بار قرعه به نام شاخه نظامی مؤتلفه افتاد و شهیدان امانی و عراقی به عنوان مسئولان شاخه نظامی، اجرای طرح اعدام منصور را به عهده گرفتند. پس از فراهم کردن مقدمات کار نظیر اخذ حکم ارتداد منصور از مراجع، تعیین نفرات و چگونگی عملیات، در صبح روز اول بهمن ماه سال ۱۳۴۲ شهیدان محمد بخارایی، مرتضی نیک نژاد و رضا صفار هرندی به فرماندهی شهید حاج صادق امانی در مقابل مجلس شورای ملی به زندگی سراسر ننگین حسنعلی منصور خاتمه دادند.

دستگیری

با دستگیری عاملین اعدام منصور، علیرغم مقاومت مردانه آنان، سایر اعضای هیئت های موتلفه اسلامی پس از چندی دستگیر و بازداشت شدند.

شهید اسلامی شرح ماجرا را چنین بیان می کند: « نقطه قوت فعالیت سیاسی ما این بود که به تقوا و اخلاص اسلامی اهمیت می دادیم. و همین امر موجب شد که دستگاههای امنیتی نتوانند در جمعیت ما نفوذ کنند. اما نقطه ضعف ما این بود، که ما به دلیل فعالیت مستمر و پی در پی فرصت سازماندهی دقیق نداشتیم. یکماه پس از دستگیری اعضای گروه موتلفه مرا دستگیرکردند، در حالیکه آخرین نفر از اعضای اصلی بودم، تقریباً ۴ جلسه بازجوئی من طول کشید، و بعد به قرار بازداشت اعتراض کردم. مجدداً شکنجه ها با شدت بیشتری عمل شد، حدود ۲ ماه در قزل قلعه در یک سلول انفرادی بودم. بعد ما را به سلولهای عشرت آباد منتقل کردند و ۲ ماه در آنجا بودیم. در عشرت آباد اعتصاب غذا کردیم و پس از اعتصاب غذا ما را به زندان عمومی قصر منتقل کردند، مدتی بعد من به دو سال زندان محکوم شدم، و زمانی را نزد” آیت الله طالقانی "در بند ۴ به سر بردم. درآنجا زندگی نسبتاً خوبی داشتم و اکثراً شبها سخنرانی و جلسات تفسیر و درس و برنامه های مفصل اجرا می شد… »

وی پس از دستگیری و صدور قرار بازداشت موقت توسط اداره دادرسی ارتش، در مورخه ۱۵/۱۲/۴۳ در زندان قزل قلعه زندانی شد. ماموران ساواک با قرار دادن او در سلول انفرادی، اعمال شکنجه و بازجویی های مداوم سعی در شناسایی عوامل اصلی اعدام منصور و تشکیلات مؤتلفه داشتند.

فرزندش چنین می گوید: « سال ۱۳۴۴ بود، که پدرم به علت مبارزات سیاسی به زندان افتاد، من شش سال بیشتر نداشتم از همان روز من او را به عنوان فردی که در راه انقلاب گام برمی دارد شناختم. در طول سال های مبارزه به دلیل اینکه کم و بیش از حرکت های اسلامی و فعالیت های انقلاب و مبارزاتی ایشان با خبر بودم، همیشه احساس می کردم، هر لحظه امکان دارد، مأموران رژیم پدرم را دستگیر نمایند. تا اینکه درسال ۱۳۵۷ من و پدرم را بازداشت کردند. در بازجوئی ها تمام گمانهای من نسبت به پدرم به یقین تبدیل شد، به هر حال خداوند به ما لطف نمود که پدری همجون او داشته باشیم. زیرا در احادیث آمده است، که از شروط ظهور حضرت مهدی (عج) شهادت ۷۲ تن است که سرورشان” سید هاشمی” با قامتی رسا می باشد. »

آزادی

شهید اسلامی پس از طی دوران محکومیت در تاریخ ۵/۱۲/۴۵ از زندان آزاد گردید. اداره کل سوم ساواک طی نامه ای به ساواک تهران چنین اعلام کرد:

«نامبرده بالا( محمدصادق اسلامی) از اعضا سازمان مرکزی و فعالین سرسخت هیئت مؤتلفه اسلامی بوده که به همین اتهام دستگیر و به دو سال حبس تأدیبی محکوم گردیده است.

اینک طبق اعلام شهربانی کل کشور مدت محکومیت مشارالیه در تاریخ ۵/۱۲/۴۵ خاتمه و از زندان آزاد گردیده است.

با ایفاد یک قطعه عکس وی خواهشمند است دستور فرمایید به منابع مربوطه آموزش داده شود که اعمال و رفتار و تماس های مشارالیه را تحت نظر قرار داده و به محض مشاهده فعالیت مضره و مشکوکی، مراتب را به موقع به این اداره کل اعلام دارند.»

شهید اسلامی پس از آزادی به عنوان مسئول فروش در مغازه حاج حسین مهدیان که لوله و اتصالات چدنی می فروخت مشغول به کار شد و در سال ۴۸ به عنوان مدیر فروش شرکت پارس متال به خدمت گرفته شد. پس از مدتی کار در آن شرکت به دلیل این که گفته بودند باید کراوات بزند و منشی زن داشته باشد، استعفا داد. پس از آن در شرکت قائمیان ( لعاب قائم) مشغول به کار شد و اندکی بعد به عنوان عضو هیئت مدیره و مدیرعامل آن شرکت انتخاب شد.

این شرکت که در شهر ری واقع بود توسط افراد خیرخواه و بازاری، که عمدتاً از اعضای مؤتلفه بودند راه اندازی شده بود تا درصدی از سود آن را برای امور اجتماعی و مبارزاتی هزینه نمایند و از طرفی زندانیان سیاسی پس از آزادی، در آن به کار بپردازند و معاش خود را تامین کنند. ساواک در گزارش خود، آخرین وضعیت شهید اسلامی را چنین بیان می کند:

«نامبرده فوق (محمدصادق اسلامی) حدود یک سال است به سمت مسئول و مدیر عامل شرکت لعاب قائم واقع در کیلومتر یک جاده ورامین که با سهام حدود دویست نفر و حدود یکصد و بیست نفر کارگر تشکیل شده و انواع کتری و قوری های لعابی می سازد تعیین گردیده و آدرس محل سکونت وی تهران خیابان عین الدوله کوچه مظاهر، کوچه درختی پلاک ۳۷ می باشد. یاد شده اغلب در تهران دنبال کارهای جاری شرکت است و اعمال و رفتار وی تحت مراقبت قرار گرفته و هر گونه خبر واصله در این زمینه به موقع به استحضار خواهد رسید. »

شهید اسلامی در این دوران با شرکت در جلسات مسجد هدایت تهران و ارتباط بیشتر با آیت الله طالقانی، ضمن تقویت بنیه علمی و معرفتی خود با بسیاری از مبارزین ارتباط برقرار کرده بود و فعالیت های مختلفی را در زمینه های سیاسی و فرهنگی انجام می داد. از آن جمله می توان اشاره نمود به:

۱-حمایت از زندانیان سیاسی

علیرغم همه خطراتی که ارتباط با زندان سیاسی در پی داشت وی به گرمی از آنان استقبال و مشکلات آنها را برطرف می نمود. ساواک در یکی از گزارش های خود به این قضیه اشاره دارد:

«در ملاقاتی که بین هدایت الله متین دفتری و عبدالمجید گودرزی صورت گرفته، گودرزی اظهار داشته شانه چی و توکلی و اسلامی و سایر همفکرانشان در بازار یک شرکت تعاونی تشکیل داده اند تا به کسانی که زندانی می شوند و از زندان آزاد می گردند و فاقد سرمایه می باشند سرمایه بدهند.»

۲- مساجد- هیئت های مذهبی

مساجد و هیئتهای مذهبی پایگاه مناسبی برای تجمع مبارزین، تبادل اخبار و تصمیم گیری بود. دستگاه اطلاعاتی رژیم بر این امر واقف بوده و با گماردن ماموران خود در این مرکز سعی در جمع آوری اخبار و جلوگیری از اقدامات آنان داشت اگرچه بسیاری از این فعالیتها از چشم آنان مخفی مانده و هیچ گاه نتوانستند به آن دست یابند. شهید اسلامی به سبب آشنایی دیرینه ای که با آیت الله طالقانی داشت در این مقطع از دوران مبارزاتی خود در فعالیت های مسجد هدایت تهران که امامت جماعت آن به عهده آیت الله طالقانی بود و همچنین مسجد جلیلی تهران که امامت آن به عهده آیت الله مهدوی کنی بود شرکت داشت. وی در هیئت های مذهبی انصار الحسین، محبان الحسین، بنی فاطمه، مکتب قرآن و برخی هیئت های دیگر عضویت داشت و در جلسات هفتگی آنها شرکت می نمود.

۳- شرکت سهامی فیلم در خدمت دین

تقویت و پیشرفت سطح فرهنگی خانواده ها به ویژه خانواده های مذهبی به جهت خنثی سازی و مقابله با فرهنگ وارداتی غرب از جمله مباحثی بود که ذهن بسیاری از افراد را به خود مشغول کرده، پیوسته به فکر ارائه راهکارهای عملی بودند. از این رو شهید اسلامی به همراه شهید رجایی و برخی دیگر اقدام به تأسیس مرکزی به نام شرکت سهامی فیلم در خدمت مردم نمودند. یکی از اقدامات جالب و جذاب این مرکز تهیه فیلم های مفید و به نمایش گذاردن آن برای خانواده ها بود. ساواک در گزارشی به وجود چنین شرکتی اشاره دارد:

«جلسه مجمع عادی شرکت مزبور از ساعت ۳۰/۱۸ الی ۳۰/۲۲ روز سه شنبه مورخه ۲۷/۶/۵۲ با حضور ۶۴ نفر از سهامداران در سالن دبیرستان دخترانه رفاه واقع در کوچه مستجاب پشت ساختمان مجلس شورای ملی تشکیل شد. پس از تلاوت آیاتی از قرآن مجید به وسیله محمد صادق اسلامی مدیرعامل شرکت کارخانجات لعاب قائم، حاج مرتضی شفیق ۴۲ ساله که در بازار تهران سه راه قزوینی ها کوچه شرق مسجد مغازه دارد، به مدت ۱۵ دقیقه از کار هیئت مدیره قبلی تشکر نمود و حضار را به انتخاب هیئت مدیره جدید تشویق کرد و قدری در مورد اهمیت وجود این شرکت به منظور رفع نیاز مسلمین و جلوگیری از انحراف اخلاقی آنان صحبت کرد و گفت ما از شرکت فیلم بهره و سود مادی توقع نداریم و سهامی که خریداری شده جزو خیرات محسوب می شود.»

۴- بنیاد رفاه و تعاون اسلامی

تاسیس و راه اندازی بنیاد رفاه و تعاون اسلامی از جمله اقدامات شهید اسلامی و دوستانشان بود. این بنیاد به منظور کمک به تامین و بهبود وضع زندگی مادی و معنوی نیازمندان نظیر تهیه ذغال برای فصل زمستان آنها، تهیه کار برای آنها، تاسیس درمانگاه ها، آموزشگاه ها و نشر معارف اسلامی و انتشار و نشر کتب ایجاد گردید.

تشکیل مؤتلفه دوم

شهید اسلامی در اوائل سال ۵۰ به همراه جمعی دیگر از دوستانشان اقدام به پایه گذاری مؤتلفه اسلامی دوم می کنند. پس از فراهم کردن زمینه و برخی مقدمات کار، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) طی عملیاتی اعلام موجودیت می کند. اعضای مؤتلفه چون این حرکت و اقدام سازمان را زیر سایه اسلام و قرآن می بینند مجذوب آنان شده و تصمیم به همکاری با آنان می گیرند و امکانات خود را در اختیار آنها می گذارند.

شهید اسلامی در نقل خاطراتش در این باره می گوید:

بزرگترین اشتباهی که مرتکب شدیم این بود که در سال ۵۰ تصمیم به تجدید حیات جمعیت های مؤتلفه به شکل دیگری گرفتیم و ۶ ماه فعالیت کردیم و حوزه ها را تشکیل دادیم، بعد مواجه شدیم با کشف سازمان مجاهدین خلق و چون نمود فعالیت و مبارزه آنها بسیار پرجلوه و پرسر و صدا بود، ما هم تحت الشعاع این جنجال و سر و صدا به همکاری با آنها جلب شدیم و تشکیلاتمان را متوقف کردیم و آنچه در مقدوراتمان بود از نیروی مالی و انسانی، در طبق اخلاص گذاشته به حمایت ایشان برخاستیم، بدون دقت در محتوای طرز تفکر و ایدئولوژی آنها و در سال ۵۴ بود که متوجه شدیم آنها دارای انحراف ایدئولوژی هستند و مخلوطی از مارکسیسم و ظواهری از اسلام را انتخاب کرده اند.

با آشکار شدن ایدئولوژی انحرافی سازمان در سال ۵۴ ، شهید اسلامی از جمله افرادی بود که از آنها جدا شد و علیرغم جو حاکم در آن دوران که شدیداً تحت تأثیر منافقین بود با آنها به مبارزه برخاست. منافقین چندین بار وی را تهدید به قتل نمودند و او با خونسردی خاص خود می خندید که اینها چقدر ناشی اند که ما را به شهادت که آرزوی بزرگمان است تهدید می کنند.

آقای احمد احمد در این باره می گوید: روزی دل به تنگی غروب داده بودم و در افکار مختلف غوطه می خوردم که ناگاه یاد دوست و یار قدیمی ام شهید محمد صادق اسلامی افتادم. بر آن شدم که فردا به سراغش بروم. او همچنان مدیرعامل شرکت لعاب قائم بود و در بازار نیز دفتری داشت. بازار را برای دیدن او انتخاب کردم و به سراغش رفتم.

شهید اسلامی، مرا به گرمی پذیرفت. پس از مصاحبه و احوالپرسی، جزوه تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان را روی میز گذاشتم و گفتم: اینها( سازمانی ها) مارکسیست شده اند. گفت: من باورم نمی شود. گفتم: ولی این واقعیت دارد. او از شهادت شریف واقفی خبر داشت ولی از تغییر مواضع بی اطلاع بود. گفت: ما چیزهایی شنیدیم، ولی فکر می کردیم که شایعه ساواک باشد. گفتم : نه شایعه نیست، عین حقیقت است. من در داخل آنها هستم و خبر دارم، اگر مرا به عنوان یک دوست قبول داری، حرفم را قبول کن.

شهید اسلامی پس از جدا شدن از سازمان با توجه به اطلاع از شیوه کار آنان دوره جدیدی از فعالیت خود را آغاز نمود: جذب نیروهای مذهبی فریب خورده. محصول تلاش او در این دوره، بازگشت عده ای از نیروهای کلیدی و ارزشگرا بود. تا جایی که گاه برای این کار به شهرستان ها سفر می نمود تا حقایق و انحرافات سازمان را برای آنها بازگو کند.

اجتماع در صحن حضرت عبدالعظیم (ع)

)در اواخر تابستان سال ۵۶ عده ای از روحانیون ایرانی مقیم نجف اشرف در اعتراض به جنایات رژیم و ادامه تبعید غیر قانونی امام خمینی (ره) به مدت هفت روز در کلیسای سن مری پاریس دست به اعتصاب غذا زدند. مقارن با این اعتصاب و به منظور حمایت اعتصاب کنندگان، تجمعی اعتراض آمیز در صحن حضرت عبدالعظیم (ع) در تهران برپا گردید. در این مجلس بود که شهید اسلامی بدون توجه به خطرات موجود دعایی خواند و به صراحت از امام خمینی (ره) اسم برد و ایشان را دعا کرد.

دستگیری مجدد

در پی شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در آبان سال ۵۶ شهید اسلامی از پیشتازان تشکیل مجالس ختم، هفت و چهلم ایشان بود و فعالیت چشمگیری در بهره برداری از این قضیه نمود. در همین دوران بود که اسلامی به همکاری خود با شهید اندرزگو وسعت بیشتری بخشید و در کار وارد کردن اسلحه و رساندن آن به مبارزان واقعی مسلمان و تشکیل شبکه های نظامی برای نابود کردن رژیم و حتی اعدام انقلابی شاه سخت کوش بود. ساواک با کنترل تلفن جمعی از دوستان شهید اندرزگو پی به ارتباط ایشان با آن شهید برد و همین امر منجر به دستگیری ایشان در تاریخ ۳/۶/۵۷ (یعنی یک روز بعد از شهادت شهید اندرزگو) گردید.

آزادی از زندان

قرار بازداشت شهید اسلامی پس از دو ماه و اندی در مورخه ۱۵/۸/۵۷ به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل و وی از زندان آزاد شد. این ایام مقارن بود با روزهای پرفراز و نشیب انقلاب اسلامی. شهید اسلامی بلافاصله پس از آزادی به صف مبارزین پیوست و در برپایی و راه اندازی راهپیمایی های عظیم مردمی، برگزاری مجالس بزرگداشت شهدا و نشر و توزیع اعلامیه های امام(ره) نقش فعالی را ایفا نمود و در ذیل بسیاری از اعلامیه ها که علیه اقدامات رژیم منتشر می شد، اسم ایشان دیده می شود.

انقلاب اسلامی

پس از به ثمر رسیدن انقلاب، شهید اسلامی همچون گذشته در پذیرش مسئولیت های مختلف و طاقت فرسا در صف مقدم قرار داشت و هیچ گاه ضعف و سستی از خود نشان نداد. با تشکیل حزب جمهوری اسلامی به عضویت شورای مرکزی حزب درآمد، ابتدا مسئول واحد استان ها و شهرستان ها و پس از آن مسئول شاخه اصناف حزب گردید. با حکم آیت الله مهدوی کنی تا دی ماه ۵۸ در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی فعالیت داشت. با حکم شورای انقلاب مسئول نظارت بر اندوخته اسکناس بود و در نهایت بنا به پیشنهاد شهید رجایی به عنوان وزیر بازرگانی معرفی گردید که این انتخاب با مخالفت بنی صدر مواجه شد و به ناچار، در کسوت معاونت هماهنگی پارلمانی وزارت بازرگانی- در واقع- کار وزیر را انجام می داد.

روزنامه انقلاب اسلامی به نقل قول از یکی از نمایندگان دوره اول مجلس شورای اسلامی نوشت: وزارت بازرگانی همین طور است، در وزارت بازرگانی آقای اسلامی به عنوان وزیر پیشنهاد شده که آقای رئیس جمهور (بنی صدر) نپذیرفت. بعد وی را به عنوان معاون آنجا گذاشتند. معاونی که حق حضور در جلسات هیئت دولت، طرح لوایح و تمام وظایفی که یک وزیر انجام می دهد را دارد.

شهادت

«انقلاب ما در شرایطی به سر می برد که نیاز شدید به شهیدان و خون های پاک دارد. بگذار ما ناقابل ها برویم و فدای اسلام بشویم تا آنها که در تداوم نهضت مؤثرترند باقی بمانند و این بار گران را به سر منزل مقصود رسانند.»

این جملات را شهید اسلامی در آخرین روزهای زندگانی اش (۵/۴/۱۳۶۰) بیان کرده بود و دو روز بعد به آن جامه عمل پوشاند. تقدیر چنین رقم خورده بود که وی به همراه دوست و مرادش شهید مظلوم بهشتی در هفتم تیر سال ۱۳۶۰ در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری توسط منافقین کوردل به شهادت برسد.

ویژگی های اخلاقی

فرزند شهید اسلامی در خصوص سجایای اخلاقی ایشان چنین می گوید: وی در خانواده چند خصوصیت داشت: یکی اینکه اگر بستگان جمع می شدند مسائل اعتقادی- اجتماعی و سیاسی را مطرح می کرد و این را حتی از کودکی به یاد دارم و بعد هم برای بستگان جلسه ای ترتیب می داد و از بعضی روحانیون که مسئول بودند دعوت می نمود. در منزل مواقعی که با کودکان برخورد می کرد، متناسب با حال آنها رفتار داشت نه اینکه خود را بگیرد و ابا کند از شوخی و بازی با کودکان. به هیچ عنوان حاضر نبود وسیله ای تشریفاتی برای منزل خریده شود. خودش بسیار ساده و بی آلایش بود و حتی تا قبل از سرپرستی وزارت بازرگانی، از دوچرخه برای رفتن به جلسات و کار استفاده می نمود و از پرخوری و اسراف پرهیز می کرد. با رساله عملیه کاملاً آشنا بود و اکثر نزدیکان سؤالات شرعی خود را از وی می پرسیدند. بسیار صادق و راستگو بود، در انجام جلسات و قرارها بسیار منظم بود.

پس از انقلاب به دستور شهید رجایی برای موضوعی به خارج از کشور می روند. در آنجا هوا خیلی سرد بوده و ایشان فقط با یک کت و شلوار رفته بودند و دوستان وی دائم اصرار می کنند که از اینجا پالتویی بخرید ولی ایشان می گویند آیا من به عنوان مسئول بازرگانی از پول بیت المال برای خودم امکانات تهیه کنم؟

هنگامی که از طرف شهید بهشتی برای بررسی وضع آذربایجان و تبریز و هم برای این که نمایندگان را برای مجلس شناسایی کنند از طرف حزب به آذربایجان رفته بودند و مدت یک ماهی آنجا بودند یک بار ما با والده رفتیم ببینیم ایشان چکار می کنند؛ دیدیم در یک اطاق محقر و کوچکی در یک مسافرخانه با چند کتاب به سر می برند.

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم. با اقرار به وحدانیت خدای مهربان و خالق هستی و مدیر و مدبر جهان و اقرار به رسالت پیامبران حامل وحی الهی که آخرین آنها پیامبر اسلام (ص) حضرت رسول گرامی در نزد خدا و قبول تبعیت از دین آن بزرگوار و کتاب او که قرآن کریم است و اینکه جانشین او علی (ع) و یازده فرزندان او هستند و پیروی از آن بزرگواران را بر خود فرض می دانیم و بنابراین فقهای عادل اعلم را جانشینان عام آن بزرگواران می شناسیم. لذا فردی متعهد به احکام شرع براساس ولایت فقیه هستم، ان شا الله اگر خداوند قبول کند وصیت من به فرزندانم این است که هدف خود را تقرب به خدا قرار دهند و بدانند که هر چیزی غیر خدا شایسته هدف بودن نیست و نباید مورد عنایت و خواست انسان باشد، و بپرهیزند از اینکه غیر خدا در نظرشان جالب و زیبا باشد و توجه آنان را به خود جلب کند.از مایملک دنیا چیزی قابل ذکر ندارم…

انقلاب ما در شرایطی به سر می برد که نیاز شدید به شهیدان و خونهای پاک آنها دارد، بگذار تا ما ناقابلها برویم و فدای اسلام شویم. تا آنها که در تداوم نهضت مؤثرترند، باقی بمانند و این بارگران را به سر منزل مقصود برسانند…

منابع: سایت های بنیاد هفتم تیر و تبیان  و صبح

 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده