وصیت نامه طلبه «شهيد رضا هاشمى افوسیی»به مناسبت سالروز «شهادت» منتشر شد؛
حال كه به سراى ديگر هجرت گزيده ام حال با چه توشه اى آيا جزء شهدا باشم يا نباشم قابل تشخيص خداوند است كه ببيند با چه نيتى محشور مى شوم ، ليكن بر حسب ظاهر جزء خانواده شهدا قرار گرفته ايد ، تكليف شماسخت است و مورد آزمايش خداوند قرار گرفته ايد...
شهيد رضا هاشمى افوسی

نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛

شهيد رضا هاشمى افوسی/ یکم شهریور 1341، در شهرستان ری چشم به جهان گشود. پدرش ذبیح الله و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و دیپلم گرفت. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. طلبه بود. مدتی در بسیج فعالیت می کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. ششم اسفند 1362، با سمت تک تیرانداز در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. پیکر وی را در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپرده شد.

وصيت نامه طلبه شهيد رضا هاشمى افوسی

السلام عليكم يا اولياء الله و احيائه السلام عليكم يا اصفياء الله و اودائه السلام عليكم يا انصار دين الله السلام عليكم يا انصار رسول الله السلام عليكم يا انصار اميرالمومنين السلام عليكم يا انصار فاطمه سيدة النساء العالمين السلام عليكم يا انصار ابى محمد الحسن بن على الولى الناصح السلام عليكم يا انصار ابى عبدالله بابى انت و امى طبتم و طابت الارض التى فيها دفنتم و فزتم فوزا عظيما فياليتنى كنت معكم فافوز معكم .

سلام بر شما اى اولياى خدا و دوستانش ، سلام بر شما اى برگزيدگان خدا و دوستانش ، سلام بر شما اى ياوران دين خدا ، سلام بر شما اى ياران فاطمه سرور زنان جهان ، سلام بر شما اى ياران حضرت ابا محمد بن حسن بن على ولى خيرخواه ، سلام بر شما اى ياران حضرت ابا عبدالله پدر و مادرم به فداى شما كه پاكيزه ايد و پاكيزه است آن زمينى كه شما در آن دفن شده ايد و به رستگارى بزرگ رسيديد ، پس اى كاش من با شما بودم كه با شما رستگار مى شدم .

پس از حمد و سپاس بدرگاه ايزد منان ازاين همه نعمت هاى بيكران واصله كه اهم آن رهبرى عزيز عطا فرمود و ديگر جنگ حاضر و مهيا كردن صحنه جهاد مقدس و عطاياى فراوان ديگر .

و با تقديم احترامات و درودهاى قلبى بر خاتم پيامبران حضرت محمد مصطفى (ص) و بر آل او و لعن خداوند بر دشمنان محمد و آل او .

و درودى آكنده از قلب بر شهيد محراب عشق و عبادت و بر حماسه ساز شهداى كربلاى پر بار اسلام و كربلاى پرخون حسينى تا آن شهداى عزيز به سالارمردى شهيدان حضرت حسين بن على و آن شهدا گرفته تا شهداى ديگر اسلام به خصوص شهداى بخون خفته اين جمهورى اسلامى از شهداى محرابش گرفته تا شهداى ديگر آن .

و سلامم خدمت شما اى مهدى عزيز (عج) و سلام خدمت شما آقايم ، رهبرم ، سرورم ، تمام وجودم تو رهبرى كه بواسطه فرياد خروشان و رعد آساى تو تمام آن ضد ارزشهاى برون و درونم به ارزشها سوق پيدا كرد و شما اى پير جماران خدايم شاهد است هر آنچه داريم از وجود تو اى نايب بر حق آخرين معصوم حق مى باشد و بس (هدايتهاى پيامبر گونه تو) براى همه واضح است .

و وصيت بر تمام امت اسلام دارم (به خصوص بر خانواده و آشنايان و دوستانم) كه امام تنها نماند واى بر شما اگر امام تنها بماند كه براستى به دين حق از دنيا نمى رويد اگر چنين شود . (پيرو اسلام فقاهتى باشيد) تمام و كمال ياوران روحانيت باشيد .(بيش از من از وصف اين قشر اطلاع داريد .(

شهيد رضا هاشمى افوسی

و حال چند سخنى با مولايم رب العالمين دارم .

مولايم تو خود شاهد بودى در اين مدت 6 الى 7 سالى كه از به تكليف شرعى رسيدنم مى گذرد چه خطاهايى از اين بد بخت و بيچاره سرزده مى توان به اين صورت تشبيه كرد كه درون چاهى افتادم كه وسطهاى اين چاه طنابى است كه دست خود را به آن گرفته ام و آخر اين چاه حيوانات درنده دهان باز كرده و انتظار بلعيدن دارند و اين طنابى كه به آن اتكا دارم به جايى وصل است كه لانه موشى در كنار آن قرار دارد.

كه موش در حال جويدن طناب است و هر لحظه احتمال سقوط به درون چاه و نيست و نابود شدن است و كاسه عسلى هم دركنار دستم قرار دارد و به جاى اينكه به فكر نجاتى براى خود باشم و از ظلمات چاه به سوى نور باشم آنقدر بيچاره و بى چيز هستم كه در حال خوردن عسل هستم و از عاقبت كار هراسى ندارم.

اصلا به فكر عاقبت كار نيستم در صورتى كه طناب در حال پاره شدن است و عمر ما هم وضع نامطمئنى دارد هر لحظه عمرمان در حال تمام شدن است و من در فكر دوستى دنيا هستم كه همان عسل خوردن است . با خدايا به فرياد برس اى خدا اينك آمده ام كه خود را از ظلمات رها سازم آمده ام كه در اينجاآدم شوم ، آمده ام كه خود را بسازم ، آمده ام كه انجام وظيفه كرده باشم و دينى كه بر دوش دارم ادا كنم و ، لبيك بر سخن رهبرم گفته باشم كه رفتن به جبهه را واجب دانست بر هر فرد مسلمانى .

خداوندا مرا ببخش واى كه چه مى گويم واقعا كه چقدر بى چشم و رو هستم با اين كوله بار گناه و معصيت كه سنگينى آن كمرم را خم كرده باز هم مى گويم كه مرا ببخش ولى خداوندا اى صاحب دو عالم تو خود گفته اى كه اگر صدبار توبه شكستى باز اى ، اى خدا يارى ام كن.

من بيچاره كه يك عمر از آن زمان كه خود را شناخته ام تا به حال عاشق و ديوانه دنيا بوده ام ، حال ديگر نمى خواهم كه چنين باشم قسم به نام مباركت كه حال مى خواهم كه ديوانه تو باشم پس تو خود ياريم ده كه تو شمع باش و من پروانه وار به عشق تو بسوزم ، تو شمع باش من پروانه به گرد تو ميگردم هر چه به تو نزديكتر ميگردم آتش و حرارت تو بيشتر مى شود تا اينكه مرا مى سوزاند .

اى معبودم ، اى تمام هستى هر آنچه كه هست از تو است ، در اين لحظه هاى آخرين مى خواهم كه هر آنچه گناه دارم تو را به عزت و كرم اوليائت و انبياء و مقربين درگاهت پاكم گردانى و هر چه ناخالصى دارم ازوجودم پاك كنى و جامه آن ديوانگانت بر تنم آر .

ولى ، خداوندا ، چند آرزو در اين دنيا دارم يكى سلامتى رهبرم و ديگرى آنكه با عشق ولايت بميرم و در آخرين لحظه هاى مرگم روى حضرت مهدى ( عج ) را بر سر بالينم ببينم و يك خواسته در بعد از لحظه قبض روح دارم كه حضرت حسين ( ع ) را ببينم كه سخنها با او دارم .

و حال چند سخنى با خانواده ام دارم :

سلام عليكم جميعا و رحمة الله و بركاته

پس از سلام آرزومندم كه :

هم اكنون كه دسترنج بیست و یک ساله خود را هديه به پيشگاه صاحب حق و مبدأ آفرينش كرده ايد ، انتظار ميرود كه پاسدار خوبى از رسالتى سنگين كه بر دوش شما قرار گرفته است با تمام وجود باشيد دادن خون موقعى بها پيدا مى كند كه ديده شود از آن خون چگونه پاسدارى ميشود.

حال كه به سراى ديگر هجرت گزيده ام حال با چه توشه اى آيا جزء شهدا باشم يا نباشم قابل تشخيص خداوند است كه ببيند با چه نيتى محشور مى شوم ، ليكن بر حسب ظاهر جزء خانواده شهدا قرار گرفته ايد ، تكليف شماسخت است و مورد آزمايش خداوند قرار گرفته ايد.

هم اكنون بايد خيلى بيشتر از گذشته مواظب اعمال خود باشيد اكنون اگر اشتباهى از شما رخ دهد به حساب شخصى نمى گذارند بلكه به حساب اسلام مى گذارند شما قداست خاصى در جامعه داريد بايد اين قداست را هميشه و همواره حفظ كنيد ، خلاصه كارى نكنيد كه موجب گرفتگى روح براى من باشد زياد برايم در شبهاى جمعه خيرات كنيد و اگر مزارى داشتم بر سر مزارم آئيد و بسيار فاتحه بخوانيد و اگر جنازه ام نيامد بيتابى بسيار نكنيد سر مزار شهداى گمنام رويد و ياد ما هم باشيد .

و شما اى پدر و مادر عزيزم بخدا كه شرمنده شما هستم نمى دانم كه با چه زبانى ازشما حلاليت بطلبم پناه به خدا مى برم ازاين همه شرمسارى در برابر شما ، خصوصا زحماتى كه شما برايم كشيديد ، ذره اى از آن را نمى توانم جبران كنم ، انشاء الله در روز محشر اگر خداوند سعادتى نصيب كرد و در خيل شهدا قرار گرفتم جوابگوى زحمات شما خواهم بود . انشاء الله

و حرف ديگرى كه دارم انتظارى از اين انقلاب نداشته باشيد همين براى شما بس كه از رضايى كه بايد در بستر ذلت جان ميسپرد شهيدى براى شما ساخت اين انقلاب اسلامى .

خدايا ، خدايا تا انقلاب مهدى ( عج ) خمينى را نگهدار/ والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده