يکشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۸
در آن ميان يكى از همراهان به شيخ گفت : در گذشته ما از علماء و بزرگان كراماتى مشاهده كرده و شنيده ايم، پس چرا شما كرامتى از خود نشان نمی دهید تا دروازه بر روى شما باز شود؟ شيخ در جوابش گفت : خيلى از كرامات آنها بعد از مرگشان هويدا گشته است...


کرامات شهیدان؛(42) عرض ادب به حضرت


نوید شاهد، در تاريخ 1366 / 11 / 05 در منزلى كه مخابرات لشكر 7 گرفته بود، جهت صرف ناهار رفته بودم، قبل از اخبار ساعت 14 راديو در برنامه اى با عنوان «در تاريخ آورده اند كه » داستانى از شيخ مرتضى انصارى نقل می کرد كه : يك روز شيخ همراه با تعدادى از دوستانش از نجف اشرف به سوى بصره رفتند. در بازگشت از بصره چند ساعت زودتر به نجف اشرف رسيدند و مجبور شدند چند ساعت اوائل صبح را پشت دروازه شهر بمانند.

در آن ميان يكى از همراهان به شيخ گفت : در گذشته ما از علماء و بزرگان كراماتى مشاهده كرده و شنيده ايم، پس چرا شما كرامتى از خود نشان نمی دهید تا دروازه بر روى شما باز شود؟ شيخ در جوابش گفت : خيلى از كرامات آنها بعد از مرگشان هويدا گشته است.

بعد از اتمام اين داستان، سيدمجتبى موردگر از بچه هاى مسجد زينب)س( به دنبال اين داستان گفت: يكى از دوستان شيخ شبى می بیند كه شيخ با فانوس در حال راه رفتن در كوچه اى مى باشد، دنبال او را می گیرد ولى شك دارد كه آيا او شيخ است يا نه، تا اينكه وارد خرابه اى مى شود.

دوست شيخ منتظر مى ايستد تا شيخ از خرابه خارج شود، چون مطمئن می گردد كه او شيخ است دوست شيخ از او مى پرسد كه در اين وقت شب براى چه كارى وارد خرابه شده است؟ شيخ در جواب مى گويد:

چيزى را به شما مى گويم به شرط آنكه تا زنده ام براى كسى نگوييد، بعد از اين به دوستش مى گويد : هرگاه به مشكلى برخورد میکنم كه قابل حل شدن نباشد زيارت جامعه كبيره را مى خوانم و بعد وارد اين خرابه مى شوم و با امام زمان)عج( ملاقات مى نمايم و مسائل و مشكلات خويش را به ايشان عرض مى كنم و آن وجود عزيز براى من رفع مى نمايد. به دنبال اين جريان فرداى آن شب كه دوشنبه بود و شب ميعاد، بعد از خواندن يكى از سوره هايى كه با يُسَبِّحُ » شروع مى شود، با آقا امام زمان)عج( به مناجات پرداختم . بعد از راز گفتن با آن عزيزِ جان ها زيارت جامعه كبيره را خواندم، باشد كه با اين توسل، از جانب آن امام جبين گشايشى و وسعتى درمشكلات امورم پديد آيد. بعد از زيارت و انجام مقدمات خواب بستر خواب را انداخته و خوابيديم.

در نيمه هاى شب بی اختیار از خواب بيدار شدم و احساس كردم كسى آمده كه يك دفعه بر زبانم السلام عليك يا بقيةالله فى الارضين روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء جارى شد. بعد از اين سلامِ شخصى آن بزرگوار و عظيم الشأن را ديدم كه در جوابم گفت: «و عليك السلام» ) روحى فداه(.


منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهید(جلد اول)، غلامعلی رجائی 1389

نشر: شاهد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده