زندگی علی اکبر به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان
قبل از عملیات، اکبر معاون مخابرات لشکر31 عاشورا بود، اما شب عملیات به عنوان بسیجی تکاور به گردانهای پیاده می پیوندد. ولی علیرغم میل باطنی اش یک جناح از نیروهای اسلام به وی سپرده می شود و او باید به پیش رفته و به قلب دشمن می زد.

نوید شاهد آذربایجان غربی:  علی اکبر کاملی متولد سال 1340 در شهر ارومیه متولد شد که در اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان امام وارد کمیته انقلاب اسلامی می گردد و سپس در ادامه راهش به سپاه پیوست. علی اکبر از طرف بسیج هلال احمر عازم جبهه شده و در عملیات های جنوب و غرب کشور مثل رمضان، مسلم ابن عقیل، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر دو، والفجر چهار، خیبر، بدر، فتح فاو، کربلای دو، کربلای چهار، و پنج و تعدادی عملیات دیگر که بالغ بر بیست و یک عملیات می شد، عاشقانه شرکت نموده و در بعضی از این عملیات ها مجروح می گردد.

آخرین عملیاتی که علی اکبر کاملی در آن عملیات به آرزو و مقصود خود رسید عملیات بیت المقدس دو بود، قبل از عملیات، اکبر معاون مخابرات لشکر31 عاشورا بود، اما شب عملیات به عنوان بسیجی تکاور به گردانهای پیاده می پیوندد. دوم بهمن ماه سال66 در حین عملیات بیت المقدس 2 در ماووت عراق که با تنی خسته و رنجور ولی با ایمان قوی و محکم در حال پیشروی و ستیز با بعثیان کافر بود که در ابتدای عملیات زخمي شد اما با تني زخمي و خون‌آلود به نبرد پرداخت تا اينكه بر اثر اصابت ترکش خمپاره بر سجده گاهش روحش به پرواز در آمده و به دیدار معبود و معشوقش می شتابد.

 

 

 

"بسم ا... الرٌحمن الرٌحیم"

«ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل ا... اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون»

خدا انسان را آفرید تا او را بپرستد، و در فطرت او جاذبه ای از عشق خود گذاشت، تا او را به سوی خود بکشاند. این عشق خدائی در صادقانه ترین تظاهراتش، باعث ایثار می شود، و ایثار در قله عشق انسان به خدا، و در اوج تجلیاتش، به شهادت می رسد. در مقام شهادت، انسان همه هستی خود را خالصانه و عاشقانه قربانی خدا می کند و در اوج صعود معراجی خود به ملکوت اعلی، به قله ای از عشق و ایثار و فنا رسیده و به خدا متصل می شود؛ در خدا محو گشته و در وجود خدا حیات ابدی می یابد، جز خدا نمی گوید، جز خدا نمی بیند، و جز خدا نمی جوید، و این عالی ترین درجه تکامل انسان است، شکوه هستی و عظمت خلقت در مقابل شهید، به حالت تواضع و تسلیم به خاک می افتند، و فرشتگان آسمان بر او درود می فرستند؛ اینگونه است که زمان و زمین و حرکت و مبارزه و هدف و پرستش و ایثار، از وجود شهید، معنی و مفهوم پیدا می کند.

سخن از برادر شهیدی است که چون شمعی افروخته گشت و سوخت تا بر مردم نور و حرارت بخشد. سخن از سرداری دلاور، پاسداری پاکباز، غیور مردی غیرتمند، آزاده ای آزاداندیش، سترگ سر و دین، یار یاران (شهید مهدی و حمید باکری)، همدم پیروان عشق، آن غریق در حب ا... و آن پرنده بلند پرواز شهرمان یعنی شهید علی اکبر کاملی می باشد.

 شهیدی که نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت بود. البته سخن گفتن از چنین شهیدانی کار بسیار مشکل و سختی است چرا که حتی نمی توان یکی از ابعاد وجود او را آن گونه که هست توصیف و بیان نمود و نبایستی هم انتظار داشت که بتوانیم تصویر کامل از آنها را در کلاممان و قلممان ترسیم نمائیم، که مردان و رهروان راه علی و حسین را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمی شود توصیف نمود و سنجید.

شهید علی اکبر کاملی 1340 در یک خانواده مذهبی و متدین در شهرستان ارومیه دیده به جهان گشود، در همان آغاز تولد، کامش با تربت مبارک شهید کربلا و سید احرارحسین (ع) آشنا گردید. گویی سرنوشت او چون علی اکبر حسین با کربلا پیوندی با وفا خواهد داشت. او در دامان مادری مؤمنه و با تقوا رشد یافت که خود را پیرو فاطمه (س) می دانست و دست نوازش پدری بر سر داشت که روح و جسمش با عشق علی و حسین زنده بود.

او که در خانواده ای مذهبی و معتقد تربیت می شد و از همان آغاز زندگی با فرهنگ و سنن اسلامی آشنا گشته و به همین جهت وی از دوران کودکی علاقه خاصی به مجالس مذهبی و آموختن قرآن و ساختن خود بر اساس ملاکها و ارزشهای قرآنی داشت.

قبل از شروع دوران انقلاب ضمن تحصیل به خاطر محیط خانواده و نیز شرکت در جلسات بحث و سخنرانی و همچنین کنجکاوی خاصی که داشت، مظالم رژیم ستم شاهی را زودتر از سنش شناخت و بدین سان به مبارزه پرداخت.

 در سالهای 56 و 57 با گسترده شدن حرکت امت مسلمان در قیام خونین علیه نظام ستمشاهی به طور فعالانه و مستمر در مبارزات مردم شرکت می جوید و در این حرکت عظیم با پیوستن به مشتهای دیگر با تمام وجود، خویشتن را وقف انقلاب ساخته و لحظه ای از فعالیت باز نمی ماند. وی در دوران انقلاب در درگیری های مردم با نیروهای دولتی و نیز در نابودی و به آتش کشیدن اماکن فساد و چند مرکز دولتی نقش فعالی داشته است. علی اکبر کاملی که به همراه تنی چند از دوستانش جهت تبلیغ و ترویج انقلاب اسلامی به یکی از روستاهای ارومیه رفته بودند، در خارج از شهر گرفتار عوامل و دژخیمان رژیم می شود ولی به خواست خدا با اینکه یکی از دوستانش شهید و خود علی اکبر نیز به شدت مجروح می گردد اما به طور معجزه آسائی نجات پیدا می کند.

در اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان امام وارد کمیته انقلاب اسلامی می گردد. علی اکبر در ادامه راهش به سپاه پیوست و زندگی خود را دربست به سپاه بخشید و رفت تا در ادامه راه به حسینیان بپیوندد.

در همان ابتداء با سپاه به کردستان این سرزمین خونین رنگ میهن اسلامی رفته و پیکاری پر ستیز با جانیان کج اندیش و زالوصفت کرد.

در سال 59 که قدم به قدم خاک جنوب و غرب کشورمان شاهد تجاوز وقیح و زشت تجاوزگران بود، علی اکبر همچون سایر یاران صدیق امام، به دور از هر گونه جار و جنجال و خودنمائی های شیطانی؛ مخلصانه و عاشقانه به خاطر رضای خدا و یاری دین خدا به سوی جبهه ها شتافت، ابتدا به جنوب رفت و بعد از چند ماهی در عملیات شکست حصر آبادان از ناحیه سر و دست و زیر بغلش مجروح گردید، پس از آن بار دیگر در عملیات پیروزمند فتح المبین (در تمامی مراحل) و بعد از آن در عملیات حماسه آفرین بیت المقدس شرکت نموده و در آخرین مرحله این عملیات از ناحیه پا زخمی شد. این زخمی شدنها و این مشکلات و سختی های راه هرگز او را از ادامه حرکتش باز نداشت، او دیگر به تعلقات دنیوی پشت پا زده و دنیا را محل گذرگاه خود قرار داده بود دیگر تمام فکر و تلاشش جنگ، جبهه و دفاع از انقلاب خونبار اسلامی شده بود به همین جهت در سایر عملیات های جنوب و غرب کشور مثل رمضان، مسلم ابن عقیل، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر دو، والفجر چهار، خیبر، بدر، فتح فاو، کربلای دو، کربلای چهار، و پنج و تعدادی عملیٌات دیگر که بالغ بر بیست و یک عملیات می شد، عاشقانه شرکت نموده و در بعضی از این عملیات ها مجروح می گردد.

حضور مستمرش در جبهه ها او را از مسائل داخلی غافل نمی کرد بلکه بطور مجدانه و فعالانه نیز در مبارزه با گروهکهای الحادی علی الخصوص منافقین کج اندیش التقاطی شرکت داشته و در ریشه کن ساختن خود فروختگان و مزدوران بیگانه و سوداگران مرگ (مثل مسئله مواد مخدر) در منطقه نقش اساسی داشت.

در جبهه بیشتر نامش را علی اکبر می خواندند، صدایش پرتوی از رموز درونیش بود، نگاهش پر معنا و لبریز از سکوتی پر تعمق بود، سخنان و اعمال و رفتارش نشان دهنده عظمت روح والایش بودند. در جبهه ها مایه امید و دلگرمی همسنگرانش و تکیه گاه همرزمانش بود، سرکشیهای مرتب او از بچه ها حالی دیگر به آنان می داد، براستی وجود او شمع محفل رزمندگان بود آخر او یار مخلص و صدیق آقا مهدی (باکری) بود.

آقا مهدی همه چیز اکبر بود، روح اکبر، سخن اکبر، عشق اکبر و وجود اکبر از آقا مهدی پر بود. این عشق و محبت متقابل بود زیرا سردارمان شهید باکری نیز به وی علاقه خاصی داشت. چنانکه اکبر را اگر در جبهه جستجو می کردی در کنار شهید باکری می یافتی، انگار که این معلم و شاگرد پیوندی بسیار عمیق تر از برادری نیز سراغ داشتند، آری آقا مهدی معلم بود و اکبر محصل، درس کلاسشان اخلاص و ایثار، محل امتحانشان جبهه و مدرکشان شهادت. شهادتی که برترین مدارک و مدارج است.

در عملیات بدر اکبر در رکاب آقا مهدی با ایشان به پیش می تاخت، عملیات پیروزمندانه ادامه داشت، قلبها مملو از ایمان بود و سینه ها از عشق به شهادت مشتعل شده بود. در گرماگرم عملیات بود که تیر دشمن سجده گاه آقا مهدی را شکافت، و این دستان مهربان علی اکبر بود که زانوانش را زیر سر شهید باکری قرار داشت، و دستانش نوازشگر آقا مهدی شد، و اجازه نداد تا آقا مهدی روی زمین بغلتد.

چشمانش گریان چون ابر بهاری و قلبش بی تاب از فراق یاری دلسوز بود، گویی قلبش می خواست با آقا مهدی پرواز کند، اما نه، مصلحت در ماندن بود و ادامه دادن راه این عزیزان.

آخرین عملیاتی که علی اکبر کاملی در آن عملیات به آرزو و مقصود خود رسید عملیات بیت المقدس دو بود، قبل از عملیات خود را کاملا آماده شهادت نمود و با آمادگی کامل جهت وصال به معبود و معشوقش در عملیات شرکت جست. اکبر قبل از عملیات با خدای خود عهد بسته بود که تا چهل روز به هیچ وجه مرتکب گناه نشود، در مراسم سینه زنی شهدا با حالت خاصی سینه می زد. با بچه ها بگونه ای دیگر رفتار می نمود. به دوستانش توصیه می کرد، جهت پرهیز از گناه و معصیت در همه حال به ذکر خدا مشغول باشند. نمازهای شب را با حالتی خاص و توأم با گریه و زاری و بدون وقفه بر پا می داشت و حتی قبل از عملیات در منطقه عملیاتی، نماز شب را به خاطر سردی هوا و سرما خوردگی شدیدش ترک نکرد.

آری اکبر ما دیگر همان اکبر نبود، او که لحظه به لحظه به معبود خود نزدیک می شد، شور و شوق عجیبی در وی دیده می شد. و به همین خاطر رفته رفته دوستانش در انتظار نگران کننده ای به سر می بردند. یعنی در انتظار پرواز و عروج خونینش......

قبل از عملیات، اکبر معاون مخابرات لشکر31 عاشورا بود، اما شب عملیات به عنوان بسیجی تکاور به گردانهای پیاده می پیوندد. ولی علیرغم میل باطنی اش یک جناح از نیروهای اسلام به وی سپرده می شود و او باید به پیش رفته و به قلب دشمن می زد.

شهید علی اکبر کاملی پرچم سبزی با مضمون یا حسین مظلوم (ع) به گردن خویش بسته بود و محکمتر و ساکتر از قبل بود، در آخرین لحظات وداع، همه را به صبر و پایمردی سفارش می کرد. وقتی عملیات شروع شد طپش قلب او نیز تندتر گشت، گونه هایش از عشق به شهادت سرخ شده بود، بالاخره پس از چهل ساعت کوهنوردی و صخره نوردی و عبور از کوههای صعب العبور و قله های سر به فلک کشیده و پوشیده از برف به همراه همرزمانش به قلب دشمن می زند، علی اکبر جوانی 26 بود اما با شجاعت تمام و به یاد علی اکبر و مولایش حسین جنگید تا اینکه دوم بهمن ماه سال66 در حین عملیات بیت المقدس 2 در ماووت عراق که با تنی خسته و رنجور ولی با ایمان قوی و محکم در حال پیشروی و ستیز با بعثیان کافر بود ، در ابتدای عملیات زخمي می شود اما به تذكر دوستانش توجهي نكرده و به پشت جبهه برنمی گردد و همانند سرورش ابوالفضل العباس(ع) با تني زخمي و خون‌آلود به نبرد می پردازد تا اينكه بر اثر اصابت ترکش خمپاره بر سجده گاهش روحش به پرواز در آمده و به دیدار معبود و معشوقش می شتابد.

 

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده